بیدار می شوم امشب
از لفظ خستگی دیوار
از خواستن به داشتن چشمان
در بینایی کور کودک
ترک می زند شعرم امروز
خواه ناخواه رفت باید
تمام شوم این هزل را
سیاه بالی بود برای رویایی پرواز ناکرده
خواسته می شکنم تا ...
حلقوم گره خورده بی مادر
در پنجه ی بیدار
شعرم فرهیخته می ریزد
و واژه ها ...
در ناپیدای حس استهزاء
به داشتن چشمی ترک خورده !
چه دور می بیند انگاری کور
قطره می بارد
۲۰/۵/۸۶
سلام به شما دوست خوبم
وبلاگ بسیار زیبایی دارید ، در صورتیکه صلاح میدانید آدرس زیر را تحت عنوان (جواب سوالات تبیان و آفتاب) درلینک خود قرار دهید . و
با پاسخ به سوالات تبیان اینترنت مجانی و جوایز دیگر هدیه بگیرید ، جواب صحیح سوالات را از وبلاگ زیر در یافت نمائید .
در ضمن برای ورود به سایت تبیان و آفتاب از قسمت پیوندهای روزانه همین وب سایت می توانید استفاده نمائید .
خدا نگه دارتان باشد.
جواب سوالات تبیان و آفتاب
http://nasimekavir.blogfa.com/
شعرات بد نبود موفق باشی
سلام
ممنونم
آنگاه که شعرهایم مرا طواف می کنند
می شکنم هر آنچه را که در اعماقم مرا فریاد می زند ...
و ناگاه همه چیز متوقف می شود
باز هم به اشتباه شکستم ...
چه مسخره نوشتم ... نه ؟ یک دفعه ای خودش اومد ...
ممنون که به وبلاگم سر زدی
چرا که لینک نکنم دوست خوبم ...
لینکت را اضافه کردم ...
موفق باشی